شعری بسیار زیبا در وصف حال و احوال امروزی ما انسان ها...بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چرا فامیلها از هم جدایند
چرا دوستان رفیقان بی وفایند
چرا مهر و محبت کیمیا شد
رفاقت دوستى عین ریا شد
چه آمد برسر اقوام و خویشان
که گشته جنبشان اینسان پریشان
چرا خواهر ز خواهر میگریزد
برادر با برادر مى ستیزد
نه کس را لحظه اى آسوده بینی
به صد غم جمله را آلوده بینى
به خود آئید عزیزان راه کج شد
از این رو زندگانی ها فلج شد
شده فانى صفا و مهربانى
تعارف ها تمامأ سر زبانى
عموجان خاله جان دیگر نگوئیم
برای مرگ هم در آرزوئیم
به ظاهر خانه هامان کاخ و شاخند
درونش یک جهان اندوه و آه است
در و دیوارها کاشى و سنگیست
ولى هر خانه یک میدان جنگ است
شرف را مثل کالا میفروشند
برادرها برادر را بدوشند
یکى حج میرود سالى دوسه بار
کنارش خواهرش ناچار و نادار
بزرگان را نباشد احترامی
به محتاجان نباشد اهتمامى
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
خوش آمدید
کاربر گرامی از اینکه ما را انتخاب کردید بسیار متشکریم امیدواریم با ما لحظات خوشی را سپری کنید. لطفا با کلیک بر روی دکمه لایک که در پایان هر مطلب گذاشته شده است ما را در گوگل محبوب کنید.
آمار سایت